پاییز 1386 - وبلاگ رسمی مدرسه ی علمیه ی شهیده بنت الهدی صدر
((حوّا)) مادر ما انسانها و همسر حضرت آدم پدر سلسله بشر، بلافاصله پس از خلقت آدم و از بازمانده گل او آفریده شد. فرشتگان الهى گل آدم و حوّا را از چهارگوشه زمین برداشتند ولى ساختمان آنان در بهشت و عالم بالا انجام گرفت . همینکه آدم به عنوان شاهکار خلقت الهى ، خلق شد، خداوند اسامى همه اشیاء یعنى تمام دانستنیها را به وى آموخت و در نتیجه این لیاقت را یافت که خداوند به فرشتگان بفرماید: ((... در مقابل آدم به خاک بیفتید و سجده کنید. فرشتگان همه سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد)).(4)
((ابلیس )) و به تعبیر دیگر ((شیطان )) فرشته نبود ولى در میان فرشتگان جاى داشت . تمرّد و سرکشى شیطان از سجده نمودن خدا در مقابل آدم ، موجب طرد و لعن او شد به طورى که از نظر خدا و فرشتگان افتاد. شیطان هم در صدد برآمد که انتقام خود را از آدم ، بهترین مخلوقات خدا بگیرد. آدم و حوّا با کمال خوشى و آسایش در بهشت به سر مى بردند و از نعمتها و میوه هاى بهشتى استفاده مى کردند ولى غفلت جزئى آنان باعث شد که هر دو از بهشت رانده شوند و قدم به روى زمین بگذارند.
ماجراى آن را خداوند در سه جاى قرآن بیان فرموده ، از جمله در آیات 3533 سوره بقره که بدینگونه است :
((به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت سکونت گزینید و از نعمتهاى آن هر طور خواستید بدون زحمت برخوردار شوید ولى به این درخت نزدیک نگردید که از ستمگران خواهید بود. شیطان آدم و حوّا را به لغزش افکند، خداوند هم آنها را از بهشت و وضعى که داشتند بیرون آورد. سپس گفتیم در زمین فرود آیید که خواهید دید بعضى نسبت به بعضى دیگر دشمن خواهید بود. شما در زمین خواهید ماند و از روزى آن تا روز بازپسین برخوردار خواهید بود)).
مورد دوم در سوره طه است : ((به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید، همگى سجده کردند جز ابلیس که سرپیچى نمود. پس گفتیم اى آدم ! این ابلیس ، دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشید که شما را از بهشت بیرون نبرد که بدبخت خواهید شد. اگر در بهشت بمانى نه گرسنه و نه برهنه مى باشى ، نه تشنه مى شوى و نه در آفتاب خواهى بود. پس از آن شیطان آدم را وسوسه کرد و گفت : من تو را به درختى جاویدان و سلطنتى که پایان ناپذیر است راهنمایى نکنم ؟
آدم و حوّا نیز از آن درخت ممنوع خوردند و به دنبال آن نقاط حساس بدنشان نمودار شد و ناگزیر شدند آن را با برگ درخت بهشتى بپوشانند. بدینگونه آدم نافرمانى کرد و دچار لغزش شد. آنگاه خداوند آدم را مورد مرحمت قرار داد و بخشید و هدایت نمود و گفت : اى آدم و حوّا! همه تان به اینجا فرود آیید که بعضى نسبت به بعضى دیگر دشمن خواهید بود. در آن وقت هر گاه از جانب من کسى آمد که شما را هدایت کند، هر کس آن را پذیرفت ، نه گمراه مى شود و نه بدبخت مى گردد)).
مورد سوم در سوره اعراف است : ((اى آدم ! تو و همسرت در بهشت بمان و هر چه خواستید بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود. شیطان آنان را وسوسه کرد تا نقاطى از بدنشان که باید پوشیده بماند، آشکار شد و به آنان گفت اینکه خدا شما را از خوردن این درخت نهى کرده است براى این است که اگر خوردید دو فرشته خواهید شد یا تا ابد جاوید خواهید ماند و براى آنان قسم یاد کرد که خیرخواه آنان است . از این راه آنان را مغرور کرد. همینکه آدم و حوّا از آن درخت چشیدند، نقاط حساس بدنشان آشکار شد و براى پوشاندن آنها از برگ درخت بهشتى استفاده کردند.
در این هنگام خدا آنان را مخاطب ساخت و فرمود: آیا من شما را ازنزدیک شدن به این درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست ؟
آدم و حوّا گفتند: خدایا! ما به خود ستم نمودیم . اگر تو ما را نیامرزى ، و به ما رحم نکنى ، از زیانکاران خواهیم بود. خدا به آنان و شیطان فرمود: به زمین فرود آیید که با هم دشمن خواهید بود. زمین تا روز باز پسین براى شما (آدم ، حوّا و شیطان ) قرارگاه و جاى بهره بردارى است . در زمین زندگى مى کنید و در آن مى میرید و از همین زمین هم بیرون مى آیید(7))).
بدینگونه آدم و حوّا که در بهشت جاى داشتند، چون هر دو با شیطان نافرمانى خدا کردند از بهشت رانده شدند و به زمین فرود آمدند.
شیطان واقعا مرتکب گناه شد؛ نسبت دروغ به خدا داد و به آدم و حوّا گفت : خدا درخت ممنوع را براى شما مباح و حلال گردانید و اضافه کرد که اگر از آن بخورید دو فرشته خواهید بود و براى همیشه در بهشت مى مانید و از این راه ، آدم و حوّا را فریب داد و او نخستین کسى بود که دروغ گفت .
ولى آدم و حوّا معصیت نکردند. نافرمانى آنان در اعتقاد ما مسلمین مخصوصا جامعه شیعه که همه انبیا را معصوم مى دانیم ((ترک اولى )) بود یعنى جا داشت این کار را نکنند و اگر خوددارى مى کردند بهتر بود و به خود زیان نمى رساندند.
و اما آن درخت ممنوع چه بود؟ در روایات اسلامى از آن یاد شده است : در تفاسیر جامعه شیعه ، درخت گندم ، درخت انگور، درخت حسد و درخت علم پنج نور مقدس : محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین - علیهم السلام آمده است . در هر صورت خدا به آدم و حوّا گفته بود به این درخت (درخت صورى یا معنوى ) نزدیک نشوید که حد شما نیست و از شما انتظار نمى رود ولى چون آدم و حوّا نزدیک شدند، جرقه آن ، دامن آنان را گرفت و لباس زیباى بهشتى از تنشان فروریخت ، و عریان شدند و به وضع بدى دچار گشتند. ناگزیر با برگ درختان بهشتى ستر عورت نمودند تا نقاط حساس بدنشان آشکار نگردد و بدنما نباشد. در اینجا چند نکته هست که باید در نظر داشت :
1 - بهشتى که آدم و حوّا در آن خلق شدند و شیطان آنان را فریب داد، بر حسب روایات اسلامى بهشت آخرت که نیکان دنیا را پس از محاسبه روز رستاخیز در آن جاى مى دهند نبوده است بلکه بهشت برزخ است که به اصطلاح علمى در یکى از کرات آسمانى مى باشد به همین جهت خدا مى فرماید: ((فرود آیید)) و آدم و حوّا هم فرود آمدند و به زمین هبوط کردند.
2 - چگونگى ورود شیطان به این بهشت در روایات معتبر اسلامى درست روشن نیست . اینکه در بعضى از روایات آمده است که شیطان در پوست ((مار)) یا طاووس وارد بهشت شد، از تورات گرفته شده است و روایات درستى نیست .
3 - اینکه مى گویند حوّا از پهلوى چپ آدم و به طفیل وجود او آفریده شده ، حقیقت ندارد. روایات آن هم تحت تاءثیر اخبار تورات ساخته شده و از ((اسرائیلیات )) است .
4 - ظلمى که آدم و حوّا نمودند، زیان به خود بود نه ستم به غیر که در ردیف ستمگران باشند.
5 - عصیان و نافرمانى آنان معصیت به آن معنا نبود که بعدها در شرایع آسمانى آمد. چون ((آدم )) معصوم و مصون از گناه و معصیت بود. مفهوم این عصیان ، شرمنده نشدن از کار خود یا دیر شرمنده شدن آنان بوده است که از آنان انتظار نمى رفت .
6 - ((فَغَوى )) - یا گمراه شدن آدم هم به این معناست که نتوانست جلو خود را بگیرد و به درخت ممنوع نزدیک شد و لغزش پیدا کرد.
7 - کارى که آدم کرد این بود که خواست هم در بهشت یعنى مقام قرب ربوبى بماند و هم از درختى که او را به دنیا نزدیک مى کرد تناول نماید ولى نتوانست هردوراباهم جمع کند(ازآن زرنگیهایى که فرزندانش در دنیامى کنند)
9 - خداوند بازگشت (توبه ) آنان را به اطاعت فرمان خود پذیرفت ، اما با این وصف دیگر اجازه نداد آنان در بهشت بمانند.
10 - بر خلاف آنچه مشهور است و در بعضى از روایات هم آمده ، قرآن نمى گوید که شیطان نتوانست آدم را فریب دهد ولى حوّا را فریفت بلکه مى گوید شیطان آدم را وسوسه نمود:
( فَوَسْوَسَ اِلَیْهِ الشَّیْطانُ )
و به دنبال آن هر دو از درخت ممنوع خوردند:
( فَاَکَلامِنْها )
و عورتین هر دوى آنان آشکار شد:
( فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما )
و به دنبال آن آدم عصیان ورزید:
( فَعَصى ادَمُ رَبَّهُ فَغَوى )
و بعد هم خدا توبه آدم را پذیرفت :
( فَتابَ عَلَیْه )
سوره ((طه )) با صراحت هرچه تمامتر مى گوید که شیطان آدم را فریفت و هر دو به درخت ممنوع نزدیک شدند و بعد آدم دید که از وى کار خوبى سر نزده از خدا پوزش خواست و خدا هم او را بخشید.
در سوره ((بقره )) و ((اعراف )) هر دو را در این کوتاهى یا نافرمانى شریک مى داند و همه جا عامل فعل را با لفظ مثنّى ذکر مى کند و دیگر در قرآن نیست که شیطان نخست حوّا را فریب داد و او آدم را.
در اینکه عقل و اراده در مرد قویتر از زن است و در مقابل ، احساس و عواطف در زن بیشتر از مرد است ، تردیدى نیست . بنابراین امکان اینکه نخست شیطان حوّا را فریفته باشد، هست ولى سخن در این است که چنین چیزى در قرآن نیست .
اینکه ما داستان حوّا را در اینجا آوردیم به خاطر این است که او نیز در تمام ماجرا سهیم بوده است نه اینکه تمام مسئولیت را به گردن او بگذاریم . بنابراین حوّا نخستین زنى است که در کنار شوى خود در این حادثه بزرگ تاریخ ادیان ، نقشى داشته است .
جالب است که هم در قرآن و هم در روایات اسلامى و هم در ادبیات پارسى و تازى ، بیشتر، آدم را مسئول دانسته اند. علت هم این است که وقتى بنا باشد آدم خلیفة الله فریب بخورد و نتواند جلوى خود را بگیرد، دیگر چه توقعى از حوّاست که نه مانند او نماینده خدا و معصوم بود و نه قدرت تعقل و اراده اش به اندازه او، مع الوصف صدمه این کار به طور مساوى به هر دوى آنان رسید. هر چه کردند هر دو کردند و هر چه دیدند هر دو دیدند! با این فرق که لبه تیز حمله متوجه آدم است که هم مى بایست مواظب باشد از فرمان حق غفلت نورزد و هم جلو همسر خود را بگیرد. پس باید اعتراف نمود که در هر صورت بازنده و مسئول ((آدم )) بود.
به گفته حافظ:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود |
آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
و به گفته جلال الدین بلخى :
یک گنه ناکرده گفتندش تمام |
مجرمى مجرم برو بیرون خرام |
تو طمع دارى که با چندین گناه |
داخل جنت شوى اى روسیاه ؟! |
و از پروین اعتصامى بشنوید:
خود راءى مى نباش که خود راءیى |
راند از بهشت آدم و حوّا را |
نوشته شده توسط :
ع.خلیلی
نظرات دیگران
[ نظر]