پاییز 1386 - وبلاگ رسمی مدرسه ی علمیه ی شهیده بنت الهدی صدر
مطابق نص صریح قرآن مجید، نوح پیغمبر مدت 950 سال در میان قوم زیست و به تبلیغ و راهنمایى آنان پرداخت . نوح پیغمبر مردم را سرزنش مى کرد که چرا ایمان به خداى یکتا نمى آورند و از سنگ ، بت ساخته و آنها را پرستش مى کنند؟
عمر نوح در روایات اسلامى افزون از هزار سال بوده است . در مدت 950 سال ماءمور تبلیغ خلق بوده و هدایت قوم را به عهده داشته است . مردم آن روز با اینکه هنوز تعداد زیادى نبوده اند مع الوصف بر اثر هواخواهى و سرکشى نفس در شرک و بت پرستى و فساد اخلاق فرو رفته بودند.
نوح از یک خانواده شهرى ، زنى به همسرى گرفت . این زن اگرچه پاکدامن بود ولى یک عادت ناپسند داشت که به همان سبب نیز قرآن مجید او را توبیخ و ملامت کرده است . زن نوح اسرار خانه را به خارج مى برد و از شوى خود به این و آن شکایت مى نمود.
زن نوح با همه تبلیغات پیگیر و طولانى همسرش پیغمبر خدا، کافر بود و ایمان به خداى یگانه نداشت . او نیز تحت تاءثیر انحراف فکرى مردم محیط از اینکه مبداء عالم را خداى خالق توانا و آفریدگار لایزال بداند امتناع مى ورزید و در مقابل نصایح مشفقانه و تذکرات خیرخواهانه نوح پیغمبر، سرپیچى مى نمود. مردم در غفلت و بى خبرى به سر مى بردند، نه درباره فلسفه خلقت و آفرینش خود مى اندیشیدند و نه از اعتقاد خرافى و کردار ناپسند و رفتار زشت خود احساس شرمسارى مى نمودند.
سالهاى سال سپرى شد و قوم نوح همچنان در معصیت و نافرمانى الهى فرو رفته بودند و نسبت به وضعى که داشتند شادى مى کردند. در طول این مدت دراز تعداد کسانى که به نوح گرویدند و دعوت او را اجابت نمودند، به صد نفر نرسید! زن نوح نیز همرنگ جماعت شده بود و از اینکه یکتاپرست باشد سرباز مى زد. او علاوه به شوهر خود نیز خیانت مى نمود و پاس احترام او را نگاه نمى داشت . زن نوح به میان قوم مى آمد و آنان را از پذیرش دعوت همسرش نوح برحذر مى داشت و مى گفت : او پیر شده و قدرت تعقل و تفکر خود را از دست داده است ! گوش به او ندهید که عقل درستى ندارد!!
در نتیجه نوح نه تنها از اینکه پس از سالهاى متمادى و تبلیغات دامنه دار قومش همچنان در گمراهى فرو رفته بودند، رنج مى برد بلکه خیانت همسرش و اینکه وى نیز با گمراهان همفکر است حتى آنان را به گمراهى بیشتر تشویق هم مى کند، رنج بیشتر مى برد. این وضع چندان ادامه پیدا کرد تا سرانجام حوصله نوح به سر آمد.
او دیگر از اصلاح قوم و به راه آمدن آنان ماءیوس شد و دعوت خود را بى نتیجه دید. نوح قوم گناهکار و بى بندوبار را نفرین نمود و عرض کرد: ((خدایا! تمام این مردم کافر و بى دین را نابود گردان و یک نفر از آنان را در روى زمین باقى مگذار )).
البته این هنگامى بود که نوح همه چیز را به قوم خود گفت ولى قوم در خود سرى ولجبازى و شرارت و نافرمانى که پیش گرفته بودند اصرار ورزیدند. خداوند ماجراى نصایح نوح و سخنان نافذ و سازنده او را در قرآن مجید در ((سوره نوح )) بدینگونه به تفصیل شرح مى دهد: ((ما نوح را به سوى قوم فرستادیم و گفتیم که قوم خود را از نافرمانى ما بیم ده ، پیش از آنکه عذاب ما آنان را فرا گیرد)).
نوح هم به سوى قوم آمد و گفت : اى قوم ! من براى هدایت و بیم دادن شما از عذاب الهى آمده ام ، آمده ام که به شما بگویم خداى یگانه را پرستش کنیدو از کیفر او بر حذر باشید و اطاعت ذات مقدسش را گردن نهید تا شما را بیامرزد. بدانید که چون مرگتان در رسد، چیزى جلو آن را نمى گیرد ((و چون با این همه پند و اندرز باز هم از خواب غفلت بیدار نشدند و ترتیب اثرى به مواعظ نوح ندادند)) نوح گفت : خدایا! من قوم خود را شب و روز دعوت به دین حق کردم ولى آنان به جاى اینکه گوش فرا دهند،دسته دسته گریختند.
هر وقت آنان را دعوت نمودم (تا به راه بیایند) و توایشان را بیامرزى ، انگشتان خود را در گوشها نهادند و خود را پوشاندند تا سخنان مرا نشنوند! از پذیرش سخنانم سرباز زدند و تکبر ورزیدند.
آنان را آشکارا دعوت نمودم و همه چیز را برایشان بیان کردم و گفتم در پیشگاه الهى توبه کنید که خداى عالم بخشنده است ولى سرانجام تمامى زحمات مرا نادیده گرفته و به راهى رفتند که جز زیان ، طرفى نبستند.
خدایا! آنان بسیارى از مردم را گمراه نمودند. من دیگر امیدى به هدایتشان ندارم . آنان به خود و دیگران ستم نمودند و هر چه بیشتر بمانند گمراهتر و ستمکارتر مى شوند:
((اگر آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و نسلى هم که از آنان باقى بماند همگى آلوده و کافر خواهند بود )).
((خدایا! مرا و پدر و مادرم را و هر کس که ایمان بیاورد و به خانه من در آید و مردان و زنان با ایمان را بیامرز و ستمگران را از روى زمین برانداز )).
مصیبت بزرگ نوح این بود که گذشته از همسرش ، پسر او نیز رنگ محیط به خود گرفته و در میان مردم گمراه ، گمراه شده بود. نوح نه تنها در معرض ریشخندقوم نادان و جسوربود بلکه در خانه هم راه احتیاط را نگاه مى داشت .
سرانجام خداوند نفرین نوح را پذیرفت و دستور داد که چون دیگر در بقاى قوم سرکش و هوا پرست ، امیدى نیست ، کشتى بساز و خود و تمام پیروان و معتقدانت در آن قرار گیرید ولى ستمگران را به حال خود رها کن و از من مخواه که آنان را نجات دهم چون همه باید غرق شوند.
همینکه فرمان خدا براى نابودى قوم صادر شد و آب از مخازن زمینى جوشیدن گرفت ، خداوند فرمود: ((اى نوح ! (چون طوفان همه چیز را نابود مى کند) از جنس آدمیان و سایر جانداران یک جفت نر و ماده و بستگانت را به کشتى بیاور جز آن کس (زن و فرزند نوح ) که قبلا خدا فرموده است باید هلاک شوند. و هر کس که ایمان آورده باشد نیز به کشتى بیاور ولى جز عده کمى به وى ایمان نیاورده بودند )).
طوفان نوح سراسر جهان یا قلمرو تبلیغاتش را فرا گرفت . رعد و برقى آمد و از آسمان مانند آبشار باران بارید. با یک زلزله نیز انفجارهایى در زمین پدید آمد و دهن چاههاى زمینى گشوده شد و آب فواره وار از آن جوشید. آب همه بلندیها و پستیها،شهرها،قریه ها و زمینها را فرا گرفت و همه را نابودگردانید.
در این طوفان جهانى ، فقط نوح و سرنشینان کشتى جان به سلامت بردند. زن نوح و پسر او که هر دو از گمراهان و کافران بودند نیز با سایر ستمگران هلاک شدند و نام ننگى از خود به یادگار گذاردند.
نوشته شده توسط :
ع.خلیلی
نظرات دیگران
[ نظر]